علی قربان پور



سرانجام پس از پرس و جوهای زیاد این کار را کرد. هرچند هنوز پاسخش را از همه آنانی که می دانستند نگرفته بود.

نمی دانست حال چه کند. ایده ای پیدا شد. نه، سوژه ای بود و گمان کرد شاید مناسب باشد. سوژه این بود:

The man who does not read has no advantage over the man who cannot read.

نخست چندان مجذوبش نکرد اما دید شاید سرآغاز خوبی باشد؛ که نوشته ی کوتاهش در باره ی این جمله را ادامه دهد و تمرینی هم کرده باشد.

دوستی این جمله را برایش فرستاد و دوست دیگری هم برای تمرین نوشتن انگیزه اش داد.

نمی دانم شما چه اندازه با این جمله موافقید. بهتر است به قول 

متمم دنبال درست یا نادرست بودن گزاره ها نباشیم و بیشتر در آن غرق شویم و اندیشه کنیم. این بود اندیشه علی:

در دنیای امروز ما این نتوانستن و نکردن محدود به خواندن کتاب و مجله نیست؛خواندن وبسایت ها و گوش دادن به پادکست ها و تماشای مصاحبه ها نیز همان رسالت را انجام می دهد. آنچه از همه ی این ها بر می آید آموختن ایده ها و دریافت دانش هایی است که دیگرانی عمری را برای رسیدن به آن از دست داده اند و اکنون برایند سال هاشان را بی دریغ در اختیار من و تو می نهند. آن که به همه ی این خواندن ها پشت می کند و از وی هیچ برون نتراود چون هیچ در او نباشد. این جاست که تفاوتی با ناتوانان ندارد که از ایشان بس پست تر است؛ چه بسا ناتوانی که نمی گذارد ناتوانی مسیر پیشرفت و آگاهی اش را ببندد. این تحریم کنندگان خویشتن مهره هایی باب طبع کسانی هستند که می خوانند و هدف دارند. این جمله را فراموش نخواهم کرد؛ نخستین باری که خواندمش و فهمیدمش یادداشتش کردم و هنوز هم آن تکه کاغذ روی پنجره ی پاسیو چسبیده است:

Ceux qui n'ont pas d'objectifs sont condamnés à travailler toute leur vie pour ceux qui en ont.

بازگردان آن چنین است: کسانی که هدفی ندارند مجبورند همه زندگی شان برای کسانی که هدف دارند کار کنند.

من باور دارم خواندن به همه ی معنای خود ویژه ی کسی است که هدف دارد. گمان کنید کارگری هدفمند برای کارخانه داری بی هدف کار می کند. می توان گفت در آینده ای نه چندان دور شاید دیگر برای او کار نکند یا این که آن کارخانه بسته شود و . به هر روی همیشه اینگونه نخواهد ماند.

 از نگاهی دیگر نمی توان تفاوت چشمگیری میان این دسته و چهارپایان جست. این را با جرئت می گویم. در دنیایی زیست می کنیم ( زیست می کنیم یا تنها بقا داریم؟) که هر دقیقه و هر لحظه مان به باد می گذرد. در اینستاگرام، واتس اپ و . تا دلت بخواهد از این برنامه ها هست. نمی خواهم بگویم این ها خوب هستند یا بدند یا کاربران این ها نمی خوانند. نه، من هم از این ها بهره می برم و بسیاری از بزرگان. این ها بخشی از بسیار ی از ما شده اند و به سادگی نمی توان این روند را دگرگون کرد. می خواهم بگویم این من و تو هستیم که تعین می کنیم دقیقه هامان با دیدن بستنی یا شام گران قیمت کسی که شاید هیچ نشناسیمش بگذرد یا با چیزی که ما را رشد دهد. گزینش این با من و توست. ما حق داریم اشتباه کنیم. حتی بار ها و بار ها اشتباه کنیم. اما هرگز، هرگز حق نداریم یک اشتباه را بار دوم تکرار کنیم. تفاوت این جا شکل می گیرد. از چهارپایان گفتم. کسی که تفاوتش با یک اسب را در داشتن خودرو و توانایی راندن آن و داشتن خانه و حسابی که از پدر و مادرش به ارث برده و سر زدن به شبکه های اجتماعی است را نمی توانم انسان بنامم. صرف داشتن شمایل انسانی ما را انسان نمی کند. اشتباه نکن؛ به این نیندیش که فلانی این تیپی است. تو چه دانی در او چه می گذرد. همه مان باید به درون خویش بنگریم و بکوشیم در این دسته جای نگیریم، حتی از دید دیگران.



آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها